ديگر چشمانم را مي بندم تا ديگر در ديدگانم انسانهاي پوشالي نتوانند مسكن گزينند
و مي خواهم آنقدر بگريم تا سراي اسانهاي پوشالي را در ديدگانم ويران كنم
.
.
.
اهــــورايــــي بـــــاشــيــد
آنگاه كه درختي زخمي شود ؛ طبيعت به ياريش مي شتابد و پوسته اش را باز صاف مي كند
و چنين است در مورد گوشت تن و خون ؛ جراحات درمان مي شوند ؛ اما تنها قلب است كه هيچگاه درمان نمي گردد اگر مجروح شود ديگر نمي توان درمانش كرد
.
.
.
اهــــورايــــي بـــــاشــيــد