Posts

Showing posts from April 13, 2003
يا رب اين شمع دلفروز زکاشانه ی کيست جان ما سوخت بپرسيد که جانانه ی کيست حالیا خانه بر انداز دل و دين من است تا در آغوش که مي خوسبد و هم خانه ی کيست آخر هفته خوبي داشته باشيد . . اهــــورايــــي بـــــاشــيــد
الف و ي و ر و آ اگه با نون در مييومد واسه من قشنگ ترين اسم توي شعرم در مييومد از ته خانه ي ويران از توي سفره بي نان نوني بر داشتم و ديدم نام شعرم شده ايران ايران ايران . . اهــــورايــــي بـــــاشــيــد
چشمهای نگران به در دوخته شده ... قدمهای تند و نگران و ناگهان صدای گريه ی يک نوزاد فضای بيمارستان نمازی شيراز را پر مي کند .... آن نوزاد مي گريست ولي اطرافیان غرق در سرور و شادی بودند . . بله ... امروز آن نوزاد بزرگ شده و بلاگر.... بيست و پنجم فروردين من دنيا اومدم خلقت من در جهان يک وصله ی ناجور بود من که خود رازی به اين خلقت نبودم زور بود . اهــــورايــــي بـــــاشــيــد