اين منم ؟ اي غمگساران اين منم ؟
اين شرار سرد و خاكستر شده
اين منم ؟ اي مهربانان اين منم ؟
اين گل پژمرده ي پرپر شده
اين منم ؟ نه ؛ من كجا و غم كجا
خنده هاي جانفزاي من چه شد؟
از چه چشمم از نگاه او گريخت
اشتياق ديده را ناديده كرد
از چه دل در پاسخ سرمستيش
سرگراني كرد و نا سنجيده كرد
هيچ باور مي كنيد اي دوستان
كاين منم اين غنچه ي پرپر منم ؟
اين منم ؛ اين باغ بي روح خزان
اين منم ؛ اين شام بي اختر منم
.
به اميد خنده های دوباره ... و به اميد برگشت شادی و اميد
.
.
.
اهــــورايــــي بـــــاشــيــد
Posts
Showing posts from July 6, 2003
- Get link
- X
- Other Apps
چرا نتابند ؛ مگر خورشيد جز تابيدن مي شناسد؟
چرا نخوروشند ؛ مگر دريا جز خروشيدن مي داند؟
چرا نستوه نايستند ؛ مگر صخره جز نستوه ايستادن مي تواند ؟
چرا اميد نبخشند مگر سپيده جز اميد بخشيدن مي يارد ؟
چرا چون باروهاي استوار نگهباني نكنند ؛ مگر باروهاي استوار را جز نگهباني كردن مرامي است؟
چرا چون خون سالم ؛ در رگهاي عصرها و زمانها ندوند و جنبش نيافرينند ؛ مگر خون سالم را جز در رگها دويدن و جنبش آفريدن قراري است؟
چرا مشعل هدايت را در دل توده ها بر پا ندارند ؛ مگر مشعلداران را جز برپاي داشتن مشعل در دل توده ها آرزويي است؟
چرا با الهام گرفتن از فجرو و شفق ؛ مرزهاي حقيقت جاويد را در سر تا سر قرنها پاس ندارند ؛ مگر بزرگمردان هماهنگ با طبيعت بيكران را جز پاس داشتن مرزهاي حقيقت جاويد ؛ آرماني است؟
چرا قيام نكنند ؛ مگر مظلوم كاري جز ستاندن حق خويش از ظالم دارد ؟
.
بـه امـيـد وزيـدن هواي آزادي و بـه امـيـد بازگـشـت كـبـوترهاي آزادي
.
جــاويــد ايـــــــــران پــايـنــده ايـــــرانــي .
.
.
اهــــورايــــي بـــــاشــيــد