Posts

Showing posts from March 23, 2003
اگر ايران بجز ويران سرا نيست من اين ويران سرا را دوست دارم اگر آب و هوايش نيست دلکش من اين آب و هوا را دوست دارم تمام عالم از آن شما باد من اين يک تکه جا را دوست دارم . ديگه ندارم طاقت موندن من اين شهرو رها ميکنم از درد شبونه دل موطن من مرد ز بيداد زمونه هاي.. هاي.. هاي... سرم روي تن من نباشه گرکه بيگانه بشه هم وطن من اگه خاک من از دست بره جايي ندارم دلم مي ميرد از غصه ديگه نايي ندارم بجز نام تو اي مام وطن اي موطن من دگر بر روي لبهاي خود آوايي ندارم . . . اهــــورايــــي بـــــاشــيــد
بوی بهار به مشام مي رسد ... اولین گلهای خفته سر از خاک بيرون کرده اند ميان ابرها فرياد پرندگاني که از سفر زمستاني بازگشته اند به گوش مي رسد .... آنها سرود عشق مي خوانند .... دلم مي خواهد از خوشحالي فرياد بزنم ..... دلم مي خواهد از خوشحالي گريه بکنم ... ماه و اختران در آسمان لبخند مي زنند پرندگان خوش آواز به عشق گلهای رنگارنگ هر کدام به نوعي دل آرائي مي کنند و نغمه ها سر داده اند ..... آخر بهار آمده است و همه بايد سرود عشق بخوانند