Posts

Showing posts from April 27, 2003
بوي گندم ماله من هرچي که دارم ماله تو يه وجب خاک ماله من هرچي مي کارم ماله تو اهل طاعوني اين قبيله ي مشرقيم توئِي اين مسافرشيشه اي شهر فرنگ پوستم از جنس شب پوست تو از مخمل سرخ رختم از تاول تن پوش تو از پوست پلنگ بوي گندم ماله من هرچي که دارم ماله تو يه وجب خاک ماله من هرچي مي کارم ماله تو تو به فکر جنگل آهن و آسمون خراش من به فکر يه اتاق اندازه ي تو واسه خواب تن من خاک منه ساقه ي گندم تن تو تن ما تشنه ترين تشنه ي يک قطره ي آب بوي گندم ماله من هرچي که دارم ماله تو يه وجب خاک ماله من هرچي مي کارم ماله تو شهر تو شهر فرنگ آدماش ترمه قبا شهر من شهر دعا همه گنبدش طلا تن تو مثله تبر تن من ريشه ي سخت طپش عکس يه قلب مونده اما رو درخت بوي گندم ماله من هرچي که دارم ماله تو يه وجب خاک ماله من هرچي مي کارم ماله تو نبايد مرثيه گو باشم واسه خاک تنم تو آخه مسافري خون رگت اينجا منم تن من دوس نداره زخميه دست تو بشه حالا هرکي که هست هرکي که نِست داد مي زنم بوي گندم ماله من هرچي که دارم ماله من يه وجب خاک ماله من هرچي مي کارم ماله من . . . اهــــورايــــي بـــــاشــيــد
يک حوض نيمه پور با آب سبز رنگ چندين کلاغ پير بر تکه های سنگ انبوه سائلان در هر قدم به راه عمامه ها سفيد رخساره ها سياه . . . اهــــورايــــي بـــــاشــيــد
يک عمر به دنبال لحظه هاي خوب زندگي مي گشتيم ولي افسوس که آن لحظات به هدر داده همان لحظه هاي خوب زندگي بودند . . اهــــورايــــي بـــــاشــيــد