Posts

Showing posts from November 24, 2002
...قسمت دوم علي (ع )درباره اين افراد مي گويد : مردماني خشن ؛ فاقد انديشه عالي و احساسات لطيف هستند ؛ مردمي پست و برده صفت و اوباش ؛ اينها اول بايد تعليمات ببينند به اينها بايد فرهنگ ثقافت اسلامي ياد بدهند ؛ بايد (براي اينها قيم حكومت كند ؛ اينها را بايد مچ دستشان را گرفت ؛ نه اينكه آزاد بگردند و شمشير دست بگيرند و راجع به ماهيت اسلام اظهار نظر كنند ( نهج البلاغه خطبه 238 بدا به حال جامعه اي كه در آن نادانها و احمقها مظهر قدس و تقوي شناخته شوند و مردم آنان را مظهر دين بشمارند ؛ آري اينزمان است كه منافقان زيرك حيات ميگيرند و اين نادانهاي احمق را پلي براي گذر خود و نردباني براي بالا رفتن و رسيدن به مقاصد مي كنند ؛ علي با اين نادانان براي اين مبارزه كرد كه ميدانست هركجا كه جاهلي هست منافق سود جويي نيز هست ؛ بايد احمق و نادان را از ميان برد چون نادان واحمق ابزار دست منافقند چون مبارزه با اين افراد خلع سلاح كردن منافق و شمشير از دست منافق گرفتن است. خطر وجود افراد منافق در جامعه بسيار جدي است اينان در لباس دين و با نام دين عليه دين به مبارزه بر ميخيزند. علي (ع) ميفرمايد: پيغمبر به من
شهادت مولای عارفین و امام عاشقین بر همه عاشقان تسلیت باد ...قسمت اول شايد بازگو كردن داستان خوارج و حكمي كه علي (ع) براي آنها صادر كرد خالي از لطف نباشد. خوارج عده اي از همراهان علي (ع) بودند كه در جنگ صفين و آن جرياناتي كه رخ داد از سپاه آن حضرت بيرون آمدند و علي را كافر شمردند و شروع به مخالفت با وي پرداختند.ابتدا خوارج به صورت آرام فقط مخالفت خود را اعلام ميداشتند و هنوز به جنگ مصلحانه روي نياورده بودند و حضرت علي نيز كاري با آنها نداشت و حتي حقوق آنها را نيز از بيت المال قطع نكرده بود تا اينكه خوارج تصميم به جنگ بر عليه كساني گرفتند كه به گمان آنها كافر بودند و اين زمان بود كه علي (ع) در جنگ نهروان آنها را كشت و از بين برد. علي (ع) زيبا درباره از بين بردن خوارج مي گويد: چشم اين فتنه را من در آوردم.غير از من احدي جرأت چنين كاري را نداشت پس از آنكه موج دريايي و شبه ناكي آن بالا گرفته بود و ((هاري)) آن فزوني يافته بود.(نهج البلاغه..خطبه 92 ) آري به واقع بعد از علي چه كسي را ياراي كشتن انسانهايي را داشت كه از شدت عبادت پيشانيهايشان پينه بسته و كف دستشان مانند پاي شتر سفت شده ، ل
بود در كشورافسانه كسي شهره در نه گفتن نام ميخواهي؟؟نه كام ميجويي؟؟نه تو نميخواهي يك تاج طلا بر سر؟؟نه تو نمي خواهي از سيم قبا در بر؟؟نه مذهب ما را ميداني؟؟نه خط ما ميخواني آيا؟؟نه نه ؛ بهربانگ كه برپا ميشد نه ؛‌ بهر سر كه فرو مي آمد نه ؛ بهر جام كه بالا ميرفت نه ؛ بهر نكته كه تحسين ميشد نه ؛ بهر سكه كه رايج ميگشت روزي آئينه بدستش دادند مي شناسي او را؟؟ آه ؛ آري خود اوست مي شناسم او را گفته شد ديوانه است سنگسارش كردند بدون شرح...حال و روزگار من