در ميان آن شب تاريك ؛ صدايي جز صداي وحشت آور آن باد ديوانه نبود او زوزه كشان به همجا سر ميكشيد و ويران مي كرد و مي رفت مدتي گذشت و نفس آن باد ويرنگر گرفت ؛ دريافت كه ديگر قدرتي برايش نمانده است و ديگر دورانش به سر آمده
بايد كاري مي كرد ؛ تصميم گرفت كه خود را به نسيمي تبديل كند و آهسته بوزد وراحت تن خستگان شود
آري اين نسيم خنك امروز همان باد ويرانگر ديروز است ؛ آيا بايد به اين نسيم جان افزا اعتماد كرد؟ آيا اين يك آرامش مرموز قبل از طوفان نيست ؟آيا حال كه اين باد قدرتي ندارد نسيم شده ؛ اگر فردا قدرتي بدستش افتاد باز همان باد ويرانگر سابق نخواهد شد..؟؟آيـا..؟؟؟آيـا..؟؟
او چون مي خواهد هميشه باشد و عطش بي پايان ماندگار بودن
!!!! است كه او امروز نسيمي خنك است و گرنه
اهــــورايــــي بـــــاشــيــد
Posts
Showing posts from January 26, 2003